سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 9 آذر 1403
  • روز بزرگداشت شيخ مفيد
28 جمادى الأولى 1446
    Friday 29 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۹ آذر

      دختری بود شاه پری

      شعری از

      منصور دادمند

      از دفتر دیوان مسعود نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳ ۱۱:۴۱ شماره ثبت ۳۰۹۳۵
        بازدید : ۴۳۷   |    نظرات : ۲۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر منصور دادمند

      دختری بود شاه پری
      افتاداسیر جور ناکسی
      شد افسون گرد شیطون بلا
      دردش شد بسیار
      رنجش افزون به هزار
      درد و رنجش کس چاره نکرد
      با ناله اش همدردی نکرد
      از خشم و نفرت و درد
       فروخت تنش دیناری چند
      این عمل بر او عادت شد
      شد زیبایی او به ننگ
      جسمش پیرزن
      آواره به کوی و برزن بشد
      محتاج یک لقمه به مهر جان بشد
       دریده نامردان روزگار شد
      مردکی درو لباس با ریش و مهر داغ پیشانی به سر
      زد به تهمت بسیار ناروا شلاق بسیار
      دید داد نامی زین عمل
       نگریست بر قلب پیرزن
      دید پری دردمند
      ظالم و مظلوم به هم
      چون خطاب شیطان و مفسدبه پیرزن از مردک بشد
      شلاق از مردک شیطان صفت بگرفت وبر جانش بزد
      خود گرفتار  واسیرجنگ با  آنان بکرد
      آبروی  خود فدای پیرزن بکرد
      لیک او زین عمل نادم نشد
      جز بر غفلت از پیرزن گریان نشد
      اشک بر اشک میریخت سوی پیرزن 
      تا به بخشد اورا پیرزن
      پیرزن مات و مبهوت بشد
      گفت ای جوانمرد تو دادی آبرو و ثروت و جان و مالت بهر من
      این منم تو ببخشی من
      گفت  دا نام مرا عهد و وفایی است به شیرشبان
      تا گرگ ها ندرند مردمان
      شرمسارم زین عمل در حق تو
      بی آبرو به جانم در عهد تو
      چه کنم عهد و وفایم به وقت شمشیر نیست
      به دریدن قلب این شیطان صفتان به تیغ نیست
       منم هر روز در اشک و آه
       تا رسد وقت موعود قیام
      قلب من طاقت وقت به قیام نیست
      بخواه از شیر شبان تارسد این زمان
      یا بدهد اذن رفتن جان از تنم
      پیرزن گریان شد
      افسونش باطل و زیبا بشد
       لیک دید داد نام مرده بشد
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1