سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 25 آبان 1403
    14 جمادى الأولى 1446
      Friday 15 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۵ آبان

        جادوی دوست

        شعری از

        سیده فاطمه جعفرزاده رحمتی

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۳ ۱۷:۵۱ شماره ثبت ۳۰۵۶۷
          بازدید : ۵۳۴   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سیده فاطمه جعفرزاده رحمتی
        آخرین اشعار ناب سیده فاطمه جعفرزاده رحمتی

        من که اکنون اینجام
        دوست را در یک زمان
        خواب می پنداشتم
        دیدن یک دوست را در یک زمان
        درک نتوان داشتم
        یک هراس کوچکی در حد صفر
        خواب را از من گرفت
        در خیالم دوست یک جاسوس بود
        در خیالم دوست یک کابوس بود
        تا که روزی دوست را
        در حقیقت دیدمش
        دوست آنقدر بد نبود
        دوست مثل هم نفس، همدرد بود
        در کنار شادی ام، او شاد بود
        در کنار تلخی زندگی ام
        قلب او فریاد بود
        دیده اش گریان و خیس
        چهره اش خونین و دستش باز بود
        دست او آغوش شد
        درد من خاموش شد
        خانه ام با دوست جاویدان بماند
        قلب من در اوج بی یاور نماند
        دوست سحری بود از سوی خدا
        دوست نوری بود از سوی هوا
        دست گرمش یاری ام میداد و بس
        چشم خیسش عاقلم میکرد و بس
        پس تو ای دوست بمان
        فکر رفتن هرگز
        گر مرا ترک کنی
        زندگی نتوان کرد
        گر مرا ترک کنی
        زندگی سخت شود
        دل به یکباره
        پر از زخم شود
        رفتنت کابوسی است
        نگذار این کابوس
        بشود وارد این زندگی ام
        من کنون آرامم
        نگذار آرامش از دلم پر بزند
        من کنون پی بردم
        دوست یعنی چه و که؟
        در کنار دوست آرام و خوشم
        در کنار دوست غم را می کشم
        دوست با دستان خود جادو کند
        غم به یکباره ز دل جارو کند
        با تو ام ای دوست
        ای همراه دایم در تب و تاب دلم
        دوری ات دشوار است
        من در این ظلمت تاریک و سیاه
        به تو ایمان دارم
        پس مرا ترک نکن
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1