چشم انتظار رویش نور ست، ماه عشق .
تا مهر جلوه گر شود از، بارگاه عشق .
آغوش آفتاب تمنا کند به شوق ،
هر ذره را که پر کشد از خانقاه عشق
معراجی، از تلالو نور ست و شعر و شور .
آهی ز دل، که می کشد عاشق به راه عشق .
چشمان نیم خفته ی نرگس، نسیم را ،
پیغام می دهد، ز شکوه نگاه عشق .
گر بحر، موج زا شود و کوه، کهربا ،
آن محو قطره گردد و این جذب کاه عشق .
از باغ و راغ و دشت و دمن با صفا ترست ،
بی کینه سینه ای که بسوزد ز آه عشق .
از سلسبیل و زمزم و کوثر فراتر ست
هر چشمه ای که سر زده باشد، ز چاه عشق .
از سرو پای در گل فردوس، برتر ست ،
برگی که روید از بن زیبا گیاه عشق .
دیهیم پادشاهی و کی تاج خسروی ،
بی مایه افسرند به زیر کلاه عشق .
زیبد که هشت جنت و هفت اختر سپهر ،
از شش جهت صلا دهد از پنج گاه عشق .
اشک چکیده را، چو به چینی به قصد نوش ،
نیت به فجر عشق کن و فر و جاه عشق .
شیخ از ریا به ساحل طاعت کشد مرا ،
من شایقم که غرق شوم در گناه عشق .
" آگاه "، نیسی اگر از معجزات دوست ،
آور به یاد، قصه ی آهو، گواه عشق .
صید رهیده، روی به ضامن نمود اگر
از جذبه ی ولایت عشق ست و شاه عشق .
1 فروردین 62
بختیار بختیاری " آگاه " .