سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 9 آذر 1403
  • روز بزرگداشت شيخ مفيد
28 جمادى الأولى 1446
    Friday 29 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۹ آذر

      فرار از دخمه

      شعری از

      منصور دادمند

      از دفتر دیوان مسعود نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۳ ۱۶:۱۷ شماره ثبت ۲۹۶۳۵
        بازدید : ۳۳۳   |    نظرات : ۲۹

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر منصور دادمند

      دیر گاهی است در تنهایی
       در گورستان تاریک اتاقم اسیرم
      به کنار می زنم پرده تاریکی و ظلمت اتاق
      خورشید مویه کنان پنجره ام میسوزاند
      بر آئینه پنجره
      نقش رنگارنگ گلهای مصنوعی خود نمایی میکند
       از برای در آغوش کشیدن و گرفتن
      طراوت زندگی و شادابی وزیبایی
      واستشمام بوو هوای بهار
      دستی میزنم به گلها
      گلها لبهایشان خاموش است
      بر شکستن سکوت
       زخمی برنده میزنند
      بر انگشتان من
      گویا درندگان طبیعت هستند
      نه لطا فتی دارند
      نه بویی دل انگیز
      نه زیبایی از نزدیک
      نفسهایم در فضای آلوده و مرده اتاق
      به خش خش می افتد
      به فرار از قدم مرگ و گورستان جهنمی
      خیز و جهشی میزنم به پارک
      در زیر پایم
      ناله میزنند سبزه ها
      بر درختان و پرندگان زیبای کوچک و گلها
      گلها از برای خلاصی صدای هیاهو
      ازدحام جمعیت و بوق بوق ماشین
      فشرده اند با دست گوشهایشان را
      فریاد میزنند به سکوت و توقف
      دیگر درختان مهمانی غیر از کلاغهای مغرور ندارند
      بلبلان در قفس
      گنجشها دریده
      پروانه خشک بر دیوار
      درختان بردگانی نحیف شلاق خورده
      با قلبهای دریده به مهر بردگی عشق رهگذران
      باز دستی به گلها میزنم
      باز نه لطافتی نه بویی
      گویا قلب گلها ایستاده است
      بوی تعفن مردارفضای پارک را فرا گرفته
      برگی خشک از درخت
      به تمنای بودن در طبیعت زیبا
      می نشیند اشکبار 
      لبریز از بغض و کینه
      بر شانه من
      می دوم با برک همراه
      با بغض و کینه و آرزوی خوش
      به رفتن از خانه و شهر
      به دیدن دشت پر گل
      درختان تنومند
      بلبلان شیرین سخن
      رقص پروانه ها
      دیدن و نشستن
      درجوی کوهساران
       اما رویا ها فرو میزید
      چیزی جز بیابان خشک
      نیست در انتظار ما
        
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2