يکشنبه ۲۷ آبان
غروب شعری از مریم محمدی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۳ ۱۰:۲۲ شماره ثبت ۲۹۵۸۸
بازدید : ۵۱۲ | نظرات : ۵۴
|
آخرین اشعار ناب مریم محمدی
|
در خلوتم که یادِ تو تکرار می شود
تب می کند خیال و چه بیمار می شود
وقتی غروب می رسد انگار درد هم
در سینه ذره ذره تلنبار می شود
اصلاً غروب با دل من سازگار نیست
با دست او زمین و زمان تار می شود
افکار سرد رفتنت هر لحظه می چکد
در سینه ریز خاطره، آزار می شود
باید از این خیال تو خالی شوم دگر
با یک خیال خام ...، مگر کار می شود؟
تنها که میشوم جگرم داغ میکند!
یک خانه بی کسی، سرم آوار می شود
گاهی شکست، در نظرم منطقی تر است
وقتی نگاه تو ...، پُر از انکار می شود
گیرم... ، عنادِ تو را طاقت آورم
کم کم دلم ز عشق تو بیزار می شود
دیگر به رقصِ عقربه ها زل نمیزنم
ذهنم به باور نبود تو وادار می شود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.