چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب شرمینه بهاروند
|
دلسردو زخمی ،زردو خسته
توروزهای آخرپاییز هستی
خالی بکن خودرادرون من
تااین همه لبریزهستی
* * *
آماده ی درخودفروریزی
دیوارهای روی آبی تو
هرچندمثل کوه پابرجا
ایستاد ه ای درحال تابی تو
* * *
بایک تلنگراز نوک حرفم
مثل دیاپازن صداکردی
فریادهایت درخودت پیچید
تابغضهایت را سواکردی
* * *
یک اتفاق بی صداشاید
درآسمان بی شهاب افتد
آن اتفاق ساده من باشم
گنجشک درچنگ عقاب افتد
* * *
افتادی ازاوج بلندعشق
باسرعت یک عمردرعادت
منشورچشمانت گذردادند
احساسهای کینه و نفرت
* * *
روی زمین هم داستان این است
یک جابه آتش می کشدخودرا
پروانه ای بی مغز و بی پروا
باناخونش خش می کشدخودرا
* * *
مرغی نشسته بودروی خار
یک جای دیگر، تا دم آخر...
خالی کند آوازهایش را
درگوش تنها آدم، اماکر.
_________________________
شرمینه بهاروند- حدیث نفس
4/6/93
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.