آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش چون درخت بودم
سراپا سبز
کبوتر لانه ام می کرد
و رهگذر به زیر سایه ام می خفت دمی
تا خستگی هایش بگردانم
بدی ها از درون دل گرفته پاک می کردم
به هنگام ثمر سودی برای دیگران داشتم
نه تنها تن
و حتا لاشه ام هم زندگی می کرد
و هر دم رو به سوی آسمان پرواز می کردم
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش هم چو خورشیدی درخشان در زمان بودم
به هنگام طلوع من
زمین می گشت
به هنگام غروب من
در آن آسودگی می گشت
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش آب جاری در زمین بودم
سفر آغاز می کردم
به هر جایی که می رفتم
پیام آبی خورشید را سوغات می بردم
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش هم چو دریایی گران بودم
ز من ابرهای باران زا به سوی آسمان می رفت
و ماهی ها ز من می گشت
و خشکی ها به من می گشت
صدف ها در دلم می گشت
و مروارید روان می گشت
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش چون زمین بودم
پناه گاهی برای این و آن بودم
درون دل معادن بود و در دستم فقط بخشش
به دور از مستی غوغا
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش چون مهی بودم
به تاریکی شب روشن
و پا در خانه ی هر عاشق و معشوق
ره هر رهگذر را می نمودم روز
و همدم با غریبان در پی خورشید می رفتم
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش چون گلی بودم
گل نیلوفر آبی
و شادی را به دل ها می نشاندم با لبی خندان
نشان مهر می گشتم
مرا بهر محبت هدیه می دادند.
اسفند 1374