جمعه ۹ آذر
مرگ طبیعت شعری از منصور دادمند
از دفتر دیوان مسعود نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۱۹ شماره ثبت ۲۸۷۷۹
بازدید : ۳۶۴ | نظرات : ۳۳
|
آخرین اشعار ناب منصور دادمند
|
بر آسمان بازی گرد طعمه اش پرواز می زند
کبوتری بال شکسته زخم خورده از باز
بر زمین فریاد می زند
رهگذران چون ناله کبوتر می شنوند
گوششان را میگیرند به سرعت دور می شوند
هر چه فریاد کبوتر دردناکتر می شود
سرعت رهگذران شتاب بیشتری می گیرد
صدای فریاد کبوتر
در میان صدای بوق بوق ماشینها محو می شود
گربه ای با پنجه کبوتر را بر زمین میخکوب میکند
نگاهی بر آسمان به باز می زند
و خنده ای از غرور و قدرت بر باز می زند
گربه نگاهی به صورت معصوم کبوتر در مانده می زند
اشکی از رضایت دریده شدن کبوتر می بیند
اشکی به مهر وخنده گربه بر خود می بیند
گربه می لرزد
کبوتر را رها میکند و می رود
باز مات و مبهوت گربه را می نگرد
که چکونه از کبو تر دور می شود
باز بر زمین کنار کبوتر می نشیند
اما نه برای دریدن
برای کنجکاوی و فهمیدن
کبوتر دنبال آغوش مهر می گردد
دیگر جانی برایش نمانده
با چشمهای بسته و غمگین
در آغوش باز می افتد
چه تمنای وحشتناکی
باز مات و بی اختیار گریان
به مهر کبوتر را به آغوش می گیرد
سر بی جان کبوتر را به نرمی و عاشقانه
بر زمین می گذارد
با اشکی به آسمان پر واز می زند
به شکاری خارج از شهر پر واز می زند
صدای بوق بوق
صدای شکستن در ختان
صدای خرد شدن مهر
پر ندگان را از زمین به آسمان پر واز می زند
زمین دیگر جای سکونت مر غان عشق نیست
کاش قیامت به حالا می شد
اشک طبیعت به پایان می شد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.