خداوندا نمی دانم چه كــــردم
که بر گردون رسیده آه و دردم
.
يكي كام و يكي ناكامي از توست
يكي نام يكي بدنامي از توست
.
قرار چرخ گردون جمله از توست
شرار سینه خون جمله از توست
.
گهي با عاشقان در ميستيزي
گــهي خون از دل عشاق ريزي
.
تو شيرين عاشق فرهاد كردي
به خسرو مدتی بيدادکردي
.
به یوسف ز آئينه یک سينه دادي
زلـــیخا را تو مکر و كينه دادي
.
دل ليلي ز هستي سرد كردي
تو مجنون را بيابانگرد كردي
.
تو دادي تیشه ات را دست فرهاد
تو شیرین دادیش تا گشت استاد
.
تو ليلي را جمالي تازه دادي
تو مجنون راچنین آوازه دادي
.
به دنیای دلش اندوه دادي
دلی در شهر و جان در كوه دادي
.
به قلب هر كسي مأوا نمودي
خور و خواب از ضميرش در ربودي
.
حقيقت ها بسی افسانه خواندی
ز افسون عاقلان ديوانه خواندی
.
بگو فرهاد را در عشق چون شد
سر و كارش چرا با بيستون شد
.
چه خونها در دل فرزانه كردي
حقيقت ها عجب افسانه كردي
.
يكي را خون کنی درديده وکام
يكي را شهد عشقش جام درجام
.
مريد شيخ صــنعانت كجا شد
چسان بر عشق ترسا مبتلا شد
.
كجا شد وامق و عذراي عاشق
كجا شد لاله و چون شد شقايق
.
منـيژه با تعب همراه كردي
چو بيژن را اسير چاه كردي
.
گلندام و حنيسايت كجا شد
به گلنار و ابومسلم چها شد
.
فريدون بستة زنجير كردي
فريبا زين حكايت پير كردي
.
فرنگيــست مگر در وصل ديدي
سياووش راکه درخون میكشيدي
.
ز تو آن شـــــهريار شعرپرور
نـــــشد وصل ثريايش ميسر
.
سليمان كو صبایش در نگين بود
ز تو ازهجر بلقيسش غمين بود
.
چه سرها گرم صحراي جنون است
چه دلها غرقه گرداب خون است
.
يكي بر كاخ عزت مينشاني
يكي كوخ مذلت ميفشاني
.
توانگر را نمایی گاه درويش
و درويشی به تدبیری تو دلريش
.
يكي را شيره جاني بسوزي
یکی رخت شهنشاهي بدوزي
.
خوشا آندل كه از شمع تو سوزد
خوشا شمعي كه از تو جان فروزد
.
خوشا رسوايي و ناكامي از عشق
خوشا شيدايي و گمنامي از عشق
.
خوشا آنانكه در هجران شب و روز
همه درد ند و داغند و همه سوز
.
خوشا عاشق شدن در بي ريائي
خوشا با نينوايت هم نوايي
.
خوشا با شعلههايت آب گشتن
منزه همچنان مهتاب گشتن
.
خوشا عاشق كه نام از عشق گیرد
سپس در آرزو هایش بميرد
.
خوشا چون شعله ای تا ماه رفتن
عروج عشق را چون آه رفتن
.
خوشا آنان كه هجرانها كشيدند
كه گاه بازپرسي رو سپيدند
.
اگر يوسف شدي رام زليخا
كجا ميرفت نامش تا ثريا
.
خوشا آنكس كه درعشقت بسوزد
لباس عافيت بر تن بدوزد
.
به هر دل مشعل تو شعله افروخت
ز درد داغ و هجران بيشتر سوخت
.
نواي عاشقان پا بند دوري است
بقاي عشق را دوري ضروريست
====
دلجووو
تابستان 81