شنبه ۳ آذر
سفری در راه است شعری از محمد فروغی
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳ ۲۰:۱۵ شماره ثبت ۲۸۷۰۹
بازدید : ۴۹۰۰ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب محمد فروغی
|
و صدایی مبهم از پس روزنه ی مخفی تاریخ مرا می خواند
تا به خلوتگه اسطوره و عشق
تا بدان نقطه ی پیوند حماسی زمین با افلاک
تا به جغرافی جامانده به چشم بشری از فرار تاریخ
سفری در راهست ...
از چشمان زمان می خوانم
دل کاوشگر من هم گام زمین
پی خورشید حقیقت
عزم گردش دارد
بر مداری ابدی ، در فضایی مرموز
اما
با امیدی لبریز یقین
و حقیقت نقطه ی آغاز است
سکوی پرش
پلکانی است ز غرقاب فریب تا فراسوی کمال
و کمال پایان خوشایند تلاش بشری است
سفری در راهست...
دل شیدایی من همگام نسیم
هوس سبزی آغوش درخت
هوس لمس شقایق دارد
با نسیم سحر از گلشن یار
سفری تا به خزان دل غم دیده ی یک عاشق زار
سیر در دامن دشت
دیدن شوق حیات در منش جاری رود
دیدن منطق مرگ در نگاه نگران هر برگ
گوش دادن به صدای نفس پاک بهار
قطع شریان زمان
حین تشریح زمینی همه رمز و همه راز
سفری در راه است...
بسته ام بار سفر
کوله بارم پر پرسش
لبریز دعا
سبدی بافته ام از جنس نگاه
تا بریزم در آن سیب ترش حیرت
جامه ای دوخته ام از ادراک تا بپوشانم با آن
عریانی یک تجربه را.
گام هایم خسته است
جاده را می بینم و افق را
طرح می بندم سفری بی پایان را
سفری در راه است ...
رد پای گل احساس اینجاست
آن طرف تر هم جا پای تفکر پیداست
باز هم انگار از خودم جا ماندم
جنبشی باید کرد
بوی تشویش زمین می آید
تاول پای زمان چرکین است
رخت باید بست
باد می آید و در گوشم
چون جرسی می خواند:
ای مسافر برخیز
گر در این حادثه تو
هم سفر قاصدکی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.