يکشنبه ۲۷ آبان
ساکت شعری از حسین راستگو
از دفتر سرنوشته ها نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۱ تير ۱۳۹۳ ۱۵:۳۵ شماره ثبت ۲۸۳۱۳
بازدید : ۷۱۷ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب حسین راستگو
|
ای می تو چقدر تلخ و درد انگیزی
آخر شکری، نبات و قندی، چیزی !
تا جامِ لبت ز کام من می آید
تفسیر مرا میان من می زاید
بی زهرِِ تو مرگ های من می میرند
عشّاق بلیط سینما می گیرند
می ترسم از این که سر بریده نشوم
مانند گل بنفشه چیده نشوم
چون عطسه و سرفه بین مردم باشم
پیدا نشوم به سینه ها گم باشم
اصوات مرا به چاه تشدید کنید
فریاد مرا به آه تحدید کنید
ساکت پسر نگفته ی رویایی
ای راز میان زشتی و زیبایی
با حرکت تو جهان به هم می ریزد
ساکن بنشین زمان به هم می ریزد
این ها همه در فکر که تو ماژیکی
تولید خطوط کشور بلژیکی!
این ها همه در فکر که تو قانونی
انگار به هفت جدّشان مدیونی
اصلا بتکان لباس و برخیز و برو
تا درک کنند شک برانگیز و برو
زحمت بکش و پشت سرت درب ببند
شاید به دلیل بستگی ،باز کنند !
بداهه
دوشنبه - ۳۰ تیر ۱۳۹۳ ساعت 11:28 شب
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.