سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        غروب من

        شعری از

        عبدالباسط آریانفر

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۳ ۰۶:۱۲ شماره ثبت ۲۸۲۲۴
          بازدید : ۵۸۹   |    نظرات : ۳۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عبدالباسط آریانفر
        آخرین اشعار ناب عبدالباسط آریانفر

         چشم داشت یاری استاد گرامی  در گزید قالب ام ممنون.....
        وقتی من می میرم
        جسدم را نه به آب زم زم
        با تلخترین شراب دنیا غسل دهید
        منی عاصی کجا و آب زم زم کجا!
        چه فرقی می کند؟
        وقتی من می میرم
        پدرم
        مادرم
        خواهرم
        برادرم
        وبستگانم 
        بغض های روزگارشان به بهانه ی من می گیریند
        مردم دِه یگان یگان نیز
        آیه خوان معبد ثانیه ها را شلاق میزند
        جنازه میخواند 
        دوره آماده است
        کلاغ های دِه قار قار کنان منتظر روز سوم اند
        بقال کوچه ی ما منتظر است
        نه گز کرباس٫ دو کلچه صابون به فروش دارد
        بچه همسایه که سالی ست با قورمه پلو بیگانه است منتطر است
        چوبین اسپی آذین با زین منور از رنگ های
        سبز
        قرمز
        سیاه
        تا درب ورودی خوابگاه همه در رکابم اند 
        قوی ترین مردان دِه با تعجل بام اتاقم را از خاک میپوشانند
        بعد آیه خوان معبد لب به سخن وا میکند
        و با دروغ های شاخدارش 
        چنان تندیسی از من میتراشد که گویا فرشته ی بودم از جنس نور
        قصه هنوز نا تمام است
        همان روز نخست
        پدرم وقتی بخانه برمیگردد
        برادرانم
        خواهرانم
        دورش حلقه می زنند
        من اما
        تهی تر از تهی بودم و چیزی جز همان جا سیگاری ازم نمانده است
        و مادرم افتاده در آن سوی خموش
        غم نابودی مرا با قهوه ی تلخ روزگار نوش جان می کند
        خواهرم روز سوم داستان ناکامی مرا
        نامزدم عشق داستانی مرا
        در گوش زن همسایه یگان یگان می گویند 
        و زیر لب قم قم کنان بر من و دیوانه گی های من میخندند
        من که رفتم!
        دیگر« هیچ آب از آب تکان نمیخورد
        نه ستاره ی از مدار خویش می افتد
        و نه زمین در کسوف حادثه از خاطرات آفتاب تهی می شود»
        اما 
        همان به که رویم تا 
        آیه خوان
        بقال
        کلاغ های ده
        بچه همسایه نفس راحتی گیرند
        زمان :۲۹/۱/۲۰۱۴
        مکان: اتریش/ اتریش بالا برو نو
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4