خوابیده بودم روی تختی که پناهم بود
ابهام هستی پشت پرچین نگاهم بود
می سوختم ازفکرِ طعمِ تندِ لبهایت
بعد تو شالی که تمام قبله گاهم بود
هرشب میان شهر دنبال تو میگشتم
تنهایی ام در گریه های بین راهم بود
شهری که از شرم نبودت آب می شد
یک قسمت از آزادی بعد گناهم بود
بی آنکه یوسف باشم و سهم هوس هایت
مردی کتک خورده درون سطل چاهم بود
درخواب هم دستی مرا انگار هل میداد
حسِ بدِ افتادنِ از پرتگاهم بود
باهرصدایی ترس در ذهنم ترک می خورد
یک مغز سمی زیر موهای سیاهم بود
شک میکنم در بودنم از بودن بی تو
خرگوشِ مرده توی ترفند کلاهم بود
این بار هم پایان بازی دست تو روشد
وقتی که بی بی دلت درفکر شاهم بود
من خواستم اما نشد بی بودنت،باشم
صدبار گفتم بعد تو زنده نخواهم بود