سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        دامن صبح

        شعری از

        نینا شفیعی

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۳ ۱۷:۴۴ شماره ثبت ۲۸۱۱۴
          بازدید : ۳۳۰   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر نینا شفیعی

        دامن صبح کوتاه است
        آسمان نقره ائی صبح بی دوام است ؛شکرانه پرندگان را به خدا میرساند,فضای از صدای  نیایش پر شده مرغ کوکو از جنگل های دور در سکوت صبح پیامش را بمن می دهد
        نینا دامن صبح کوتاه است مثل جوانی وزندگی صدایت را همراه اواز پرندگان به خدا برسان
        پرستوها با پرواز های بلند وکوتاه اریب وعمود عشقبازی میکنند ودلبری, به هم ناز می فروشند مجانی چون قدر عشق را میدانند
        شمعدانی من پس از یک سکوت چند ماهه غنچه کرده وگل داده
        او بامن آشتی کرده است ومن تمام شب بیدار بودم در اندیشه تنها بودن وخدا که تنها تکه گاه من است خورشید دارد آماده میشود تا لچک قرمز خود را بسر کند  در نور نقرهائی مه الود صبح تمام وجودم گوش شده تا نجوای پرندگان را باخدا ودستان بلند پر از شکوفه درختان که به اسمان میرسد بانک خروس پر سر وصدا روز را فریاد میکند سماجت گنجشگ روبروی اطاق من که لانه در زیر شیروانی همسایه دارد یک نواخت ویک ریتم می خواند
        مه روی رود خانه که به اسمان میرود ورود با عشوه وناز براه خودش میخواهد بدریا برسد مرا برویا برد
        باد صبا وزید برگ ها برقص امد ند نسیم موهایم را شانه زدوپوست بدنم رانوازش داد این دست خدا بود می دانم خدا را می شناسم
        خیالت ازادانه دور برم می پلکد احساس ات می کنم
        که برایم شعر می خوانی مثل ان پرستوی نر که برای جفت اش در این صبح دل انگیز نغمه خوانی میکند
        دامن صبح کوتاه است مثل زندگی ادمها خورشید لچک سرخ بسر کرد سکوت همه جا را گرفت اسمان قرمز شد
        فشار دستانت بر بازوانم مرا در توحل کرد خیلی دلتنگ ات هستم
        بیائیم بهم عشق بورزیم چون طبیعت
        خدا عاشق وزیباست.
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3