جمعه ۲ آذر
کودکم شعری از ژیلاراسخ
از دفتر واژه های تنهایی نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۳ ۱۶:۵۷ شماره ثبت ۲۸۰۷۷
بازدید : ۶۰۹ | نظرات : ۳۵
|
|
"کودکم"
دست ها خالی ز نان ، قلبها خالی ز مهر
چشم ها دور از حیا،
کاسه ها مانده به گِل
پای ما خسته ،توانی نیست مارا
مانده ایم بر جا و در جا می زنیم
نعره ها گوش فلک را برده است
ضجّه ها نای ونفس را خورده است
کودکم غمگین و می پرسد مرا
نان من کو ، آب می خواهم
که من هم تشنه ام
سینه ام خشکیده ،دردم در گلوست
صورتم تابیده، چشمم بی فروغ
کودکم نان خواهد ودستم تهی ست
مهر من کین گشته از رنج زمان
خانه ام خاموش،
قلبم ، سوت وکور
کودکم خسته ،من هم خسته تر
دست وپایم بسته ،روحم در قفس
رنگ من تابیده ،مویم هم سپید
دست لرزانم، تُهی
کودکم نان خواهد و دستم تهی !
کودکم!
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.