سه شنبه ۱۵ آبان
انگار سالهاست ... شعری از مهناز چالاکی
از دفتر نبض خیس صبح نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۴ تير ۱۳۹۳ ۱۶:۰۹ شماره ثبت ۲۷۵۰۵
بازدید : ۸۸۶ | نظرات : ۲۶
|
آخرین اشعار ناب مهناز چالاکی
|
انگار سالهاست ، می میرم
رگهای بی رنگ جانم
متورم می شود
وبه پاره شدن ، نزدیکتر
انگار سالهاست ، می گریم
در خیال ِ خزان خورده ام
که چگونه در سوگ خود
تنها گریست
انگار سالهاست ، جا گذاشتم
خنده هایم را در اتوبوسی
که به سمت کوچه خوشبختی ، می رفت
انگار سالهاست ، سپردم
به گنجشکها که
هوای دلتنگی ام را داشته باشند
انگار سالهاست ، می گویم
دلم تنگ می شود ساده
به من بهانه ای بده
اما حالم خوب است
انگار سالهاست ، می نویسم
خستگی هایم را بر بال پروانه
تا پنهان شود تمام غصه هایم ....
اکنون ماندم و خاکستری
به خودم می گویم
کمی صبور باش ، بانو
کسی برای بوسیدن خود
خلق نشده....
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیباست
زنده باشید