سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 5 اسفند 1403
  • روز بزرگداشت خواجه نصيرالدين طوسي - روز مهندسي
25 شعبان 1446
    Sunday 23 Feb 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

      يکشنبه ۵ اسفند

      عاقل و دیوانه

      شعری از

      داود احمدی( باقی )

      از دفتر دفتر باقی نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۳ ۰۵:۱۲ شماره ثبت ۲۷۲۹۷
        بازدید : ۵۹۱   |    نظرات : ۳۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر داود احمدی( باقی )
      آخرین اشعار ناب داود احمدی( باقی )

      « تقدیم به همراهان معنا دوست »
       
      بر من ِ شوریده ، یار ، شربت مستی گشود
      حال ز ما در شد و چاره ی خویشم نبود
      یکسره و دَم به دَم ، جام چو پیوسته داد
      شدت آشفتگی ، بر من ِ رسوا فزود
      خوب که مجنون شدم ، حوری ِ خوش رنگ و رو
      طعنه به لیلا زد و پرده گشایی نمود
      عقل کز اوّل برفت ، سر به بیابان کشید
      دل هم از این ماجرا ، قافیه پرداخت ، زود
      طفل ِ دل اندر هوس ، تا به خود آرَد نفَس
      نَفس ِ کریم اش نهاد ،تا به وی آرَد سجود
      مرغ هوسباز دل ، تا شِکر آرَد به خویش
      قایق ِ امیّد را ، داد به موج و به رود
      گفت کزین مغتنم ، فرصت پیش آمده
      بلکه حلاوت چشیم ، دور ز چشم حسود
      حوری ِ معنا سرشت ، خنده برآورد هان !
      نیک ز خود رفته ای ، این وجناتت شهود!
      ما به خود آهسته ایم ، عاقل و وارسته ایم
      آتش ِ دل کُشته ایم ، کی چو تو داریم دود ؟
      عاقل و دیوانه را ، فرصت اجماع نیست
      تا مگر آشفتگی ت ، را بتوانی زدود
      صاحب ِ آتش شدی؟جام بلا کَش شدی ؟
      شُکر اگر می کنی ، دل بگدازان چو عود
      نقد شرار ت که هست ، تاب مرارت چو هست
      گوی ِ سعادت بگیر ، از خَم چرخ ِ ودود
      آتشم اینجا نشست ، آتش ِ دیگر بجست
      حال ِ جدیدم فتاد، در همه ی تار و پود
      ای که سراسر تبی ، کژدم و هم عقربی
      تب به دل آور که این ، راه بَرَد بر صعود
      تب چو به سر داده ای ، ره به بلا برده ای
      وز گهر افتاده ای ، زیر سپهر ِکبود
      « باقی » ازین قیل و قال ، بُرد بسی نکته ها
      خوش به سر انجام آن ، کو برهید از جمود

      وجنات = رخساره ، حالات صورت و چهره
      ودود= بسیار مهربان
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3