جمعه ۹ آذر
ققنوس شعری از منصور دادمند
از دفتر دیوان مسعود نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۳ ۰۷:۱۵ شماره ثبت ۲۶۸۹۴
بازدید : ۴۹۲ | نظرات : ۳۴
|
آخرین اشعار ناب منصور دادمند
|
این منم ققنوس
این منم
دیوانه تر از هر مجنون عشق
که خود آتش می زنم
عشق و دلبرم
مرهم دردم
خود آتش می زنم
این منم با ناله ام
لرزه بر جان میزنم
شکوه بر عشق
به فریاد می زنم
این منم اشکم
سیلاب برگلشن سوسن و یاسمنم می شود
بلبلان را شیون و زار می شود
این منم غریبیم
تنهایی ام را به جهنم می زند
این منم شکوه میکنم
بر عشق سوخته
بر چشم گریان انتظار مرگ دوخته
این منم عاشق پریشون
خسته بی جون
داغدار لحظه های خوش جون
این منم نظر کرده عشق
این منم در مانده
دار بر دار شده
این منم فر هاد و مجنون
به ناله بر عشقم
عشق خود نسیان میزنند
با شیرین و زلیخا
بر من شیون زار به تمام میزنند
نفرین بر تو ای زمان
کاش سنکسار سرنوشت نبودم
اگر بودم
با خنده یار بودم
اگر بودم
صابر بودم
خدایا خدایا
مرا با چوب عشقت مران
نام و ذکرت از من مگیر
خدایا خدایا
چرا غمخواری بر من نیست
چرا فحشم می دهند به بدنامی
چراگریه کننده
دلداری
روشن کننده شمعی بر قبرم
نمی یابم نمی یابم نمی یابم
پس ای معبودم تو شاهدی
من جانباز گل و بلبلا ن بودم
من مرهم جان غمخوار بودم
من هم ناله هر محروم بی نوا بودم
من روشن کننده شمع
هر غریب تنها بودم
خدایا خدایا
تو نیک نیکانی
تو شفای درد جانی
تو آرزوی عاشق تنهایی
پس تر ا قسمت میدهم
به بهترین اسما ء ات
چرا قلب من را نمی دری
اشک امروز وفردایم
به پایان نمی بری
چرا عاشقان جانباز مهربانت
رامجنون می کنی
در برزخ دنیا سرگردون میکنی
خنده گر گان و روبه صفتان میکنی
عذاب به تمام میکنی
خدایا خدایا
خدایا به فریادم برس
به اشک دیده ام اشکی بزن
بر قلب سوخته ام
دست نوازشی بزن
خدایا خدایا
عاشقتم بنده روسیاه تم
خدایا خدایا
تو مهربانترین مهربانانی
تو عاشق ترین عاشقانی
.............................................
|