کارت حضور

اندر حکایت کارمندی که عاشق شده ولی به آن نمی رسد

عاشقِ روی تو هستم ، بشود یا نشود من هستم
دل بر آن کوی تو بستم ، بشود یا نشود من هستم
گفته بودی که نیایَم ، چونکه من پست و حقیرم
آری من پست و حقیرم ، بشود یا نشود من هستم
من بدنبال تو گردم ، سرِ هر کوچه به کوچه
می زنم کارتِ حضورم ، بشود یا نشود من هستم
سرِّ این قصه دراز است زخمِ این غصه باز است
من از این عشق ملولم ، بشود یا نشود من هستم
عاقبت بی تو که مُردم، کامی از عشق نبردم
آن زمان بی تو چه هستم، بشود یا نشود من هستم
آتشِ عشقِ دلم را ، گر کنی یکسره خاموش
همه جا شعله برآرم  بشود یا نشود من هستم
آمدم تا که بگویم عاشقِ ماه تو گشتم
این غزل بهر تو گفتم بشود یا نشود من هستم

البته قصدم فقط تنوع مزاج بود و لاغیر  
با تشکر از همه دوستان و عزیزانِ سایت خوب شعر ناب