آرزو چون کف دریا شد و رفت خار سرگشته صحرا شد و رفت
دل که دریای شعف بود و امید همه اندر قدحی جا شد و رفت
ریشه شادی و خوشحالی من کنده با تیشه غمها شد و رفت
بال و پر زآتش شمعش همه سوخت شاپرک گشتم و پروا شد و رفت
در سکوت شب رویایی من ناگهان ولوله بر پا شد و رفت
عشق سودای سحر داشت ولی نا امید از همه فردا شد و رفت
همدم و محرم اسرار دلم بی خبر از من و از ما شد و رفت
تکیه بر بزم محبت زده بود خشمگین ، با غضب از جا شد و رفت
گفتمش تا که نشیند به برم رخ بر افروخت و بر پا شد و رفت
گرمی جان و شرار دل من راهی اندر شب سرما شد و رفت
کعبه و مقصد آمال دلش در دگر جای ، مهیا شد و رفت
نرمی ناز نگاهی چو حریر سخت چون سختی خا را شد و رفت
این همان سنگ نگاهی است کزان صد ترک بر دل مینا شد و رفت
هرچه او گفت و شنیدم شب هجر خنجری بر دل شیدا شد و رفت
تا طبیب دل دردانه شدم گویی اش درد مداوا شد ورفت
همه تیمار و پرستاری من جملگی یک شبه حاشا شد و رفت
رفت و رفت از نظر آن ماه امید دیدنش وعده به رویا شد و رفت
مهرش آیا رسدم بار دگر ؟ یا شهابی است که پیدا شد و رفت ؟