آنقَدَر با این غزلهایم هیاهو میکنم
تا بدانی عاشقم!دارم تکاپو میکنم
دفترم آماده ای؟!می بندَمَت امشب به شعر
تا سَحَر با این قوافی بازیِ«زو»میکنم
چوبِ جادویِ قلم،احساس میخواهد نه علم!
عاشقم!حتی بدونِ علم جادو میکنم
شعله می پیچد میانِ دفترم با هر غزل
واژه های داغِ خود را،یک به یک رو میکنم
تا نسوزد کاغذُ آتش نگیرد دفترم
واژه ها را اندکی پهلو به پهلو میکنم
چشمها را بسته ام!شاید ببینم روی تو
با خدایت حرف دارم!خواهش از او میکنم
اولش مُبهم، ولی کم کم سه بُعدی میشوی
رو به رویم می نِشینی،هر طرف رو میکنم
در زمین،در آسمان،در کهکشانها میدوی
خیرِ مقدم میدهی ،تا رو به هر سو میکنم
آنچنان در واژه ها، عطر تو می پیچد که من...
دستها را،واژه ها را...شعر را بو میکنم
این که میبارد به دفتر،فرق دارد!اشک نیست
دارم اینجا را برایت آب و جارو میکنم
ناگهان شاید بیایی!گرد و خاکی میشوی
گریه هم گر میکنم،بانو از اینرو میکنم
شور و حالی دارم! انگاری که هفده ساله ام
با جوانان ادعایِ زورِ بازو میکنم
نازنین شاید بخندی!ژِست میگیرم هنوز
مثلِ ایامِ جوانی دست در مو میکنم
با غروری مینِشینم رو به روی آینه
کَل کَلی با چینهای پشتِ ابرو میکنم
رو سفیدم کرده ای!ای عشق چندین ساله ام
صورتم را میتراشم ،برف پارو میکنم!
با تمامِ پیریَم ،امشب جوانی میکنم
مینویسم!تحفه ای،تقدیمِ بانو میکنم