سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        دیگر

        شعری از

        حسین گودرزی تشنه

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ ۱۳ روز پیش شماره ثبت ۱۳۶۷۵۲
          بازدید : ۸۶۰۶   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حسین گودرزی تشنه

        صدای ارسالی شاعر:
        ‍ صبح است و دلم باز هوایی شده ای عیش
        تا باز شود همسفر فکر و خیالت
        تا تو برود گم بشود از خود بی خود
        دیگر تو و آن سمت نگاهت
        دیگر تو وآن گوشه چشمت
        دیگر تو وآن پلک زدنهای قشنگت
        دیگر تو وآن عشوه ناگه که ربودی
        یکجا همه و تام و تمامم
        هرگز زمن و خاطر و یادم
        دیگر نروند از پس ذهنم
        دیگر تو نشستی به دل و جان
        دیگر تو شدی مالک ذهنم
        دیگر دگری نیست فقط هست تو هستی
        ای منشا مستی
        شک‌رفت و یقین گشت و‌مسجل
        تو حضرت حوای نخستین من هستی
        آن کس که به من سیب بداد و
        از عرش مرا سوی زمین راند
        بی شک خودتو بود خود تو
        کین گونه دلم گشته خمارش
        آدم شده ناز نگاهای تو هستم
        اینک‌که زمین گیر تو هستم
        ای عشق...
        سبب...
        باعث و بانی...
        ای مالک و مرهم....
        دلیلم....
        برهان تویی و وصل به قلبم
        آغاز و سرانجام و نهایت
        ای بود تو بودم....وجودم....
        سهم دل و جانم توکه باشی
        دنیا به کام است
        کامم به پر عیش تو شدکام ای عشقترین عشق
        ای حضرت جان بخش
        نفس ....ای تپش جان
        ای جان جهان ...جان جهانم....
        صبحت پر از ناز و ترنم
        صبحت پر از شور و شعف...شوق مضاعف
        صبحت پر از عشو پر از ناز و کرشمه
        صبحت به قشنگی گل لبخند
        صبحی که تو باشی
        غزل است و شه بیت  خودش آید و زیبا
        خودجوش نشیند به دل صبح
        شه بیت غزل ....شاه دل و جان
        در لحظه و هر ثانیه هر دم
        شوقی و شعف شیفتگی با تو به معنا برسد جان
        سلطان جهان
        جان دل و جان
        با عشق تورا دوست بدارم
        با عشق تورا دوست بدارم
        با عشق تورا دوست بدارم

        ✍️#حسین گودرزی#تشنه

        🎙: ایلماه👑

        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۱۰ روز پیش
        دلنوشته بسیار زیبا و دلنشین بود خندانک
        غلامرضا مهدوی (مهدوی)
        ۱۱ روز پیش
        درود جناب گودرزی
        موفق باشی
        خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۱۱ روز پیش
        بداهه ای ناقابل تقدیم شعرزیبای شما بزرگوارعزیز
        عید نوروز وعید فطر
        صفای این همه شادی است
        در ابتدای بهار
        عطر این همه گل است
        در هوای بهار
        عید بهار نوروز و عید قطرت انسانیت برشما مبارک خندانک خندانک خندانک
        حسین گودرزی تشنه
        حسین گودرزی تشنه
        ۱۰ روز پیش
        درودها استاد
        به جان و دل خواندم و لدت بردم
        سر فرود مهرتان هستم

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        حسین گودرزی تشنه
        ۱۰ روز پیش
        درودها بر اساتید جان عرض تبریک عید باستانی و عید فطر
        سپاس از مهرتان
        دوست بوس و سایه نشین لطفتان هماره هستم
        افتخار شاگردی شما را به جان و دل دارم

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1