صدا صدای محبوب است
خنده از جان محبوب است
با بلم به دریای عشق محبوبم پارو می زنم
بر هر پارویم فریاد جانم محبوب می زنم
هر چه پارو می زنم مجبوب از من دور می شود
هر چه ناله بر جان می زنم
محبوب خنده بر جان می زند
قدرت و جانم دیگر بر این بازی عاشقی نیست
آه وناله ام جز به فریاد چاره نیست
بر سکوت دریا فریاد زدم
کوسه ها را بر خود جار زدم
تامحبوبم قدمی به پیش آید
از این بازی به زیر آید
هرچه فریاد بر این دل بی تاب زدم
اشکی و لطف و نظری از محبوب آواز نشد
سودایم به سرانجام نشد
بر درد دل تنهام درمان نشد
به بلمم کوسه ها ضربه به بازی می زنند
بازی به بازی محبوب میزنند
کوسه ای دیدم بس عظیم با دل غمگین و پرکین
بر کینه اش بر جان من لرزه شد
چرا از جان من بر او کینه شد
چون مهر از مهرم نشد
خود به مهر شدم
دست خود هدیه زان کوسه شدم
با نعره به دستم خنجر بزد
باچشمش نظر به جانم بزد
با نظر بر خنده ام خنجرش بر دست من آرام شد
نگاهش بر جان من پریشان و پر اوهام شد
چون بر درد خنجرش فریاد زدم
دستم از جان ربود
بازی کوسه کمتر شد
بازی محبوب گرمی عشقش بیشتر شد
محبوب جز قدمی پیش نیامد
مهرش بر من جز لحظه ای سود نیامد
بار دگر دست دگرم به مهر در آب زدم
بهر خنده به بازی جار زدم
دگر کوسه عظیم برمن خنجر نزد
جز نگاه بر چشمان من کار نزد
خنده بر چشمانش زدم
شتابان از بازی برفت
کوسه های دگر بر دستم خنجر زدند
باز ناله ام به فریاد رسید
هدیه بی دست به جانم رسید
باز محبوب جز قدمی پیش نیامد
چاره ام به مهر زین عمل به سرانجام نیامد
غریبیم به کمال معنی شد
قلب و دل و جانم یکی شد
اشک و آه وناله ام یکی شد
از بلم به دریا پرتاب زدم
با تمام جان خود سوی عشقم با شنا پا زدم
اشک های مهرم هدیه دریا زدم
خون خود نقش به دریا زدم
محبوبم گریان شتابان فریاد به مهر بزد
چون به نعشم رسید
با دست مهرش پلکم بسته بزد
بر عزا به دریا نام بزد
کوسه ها اشک ریزان فریاد زدند
بر مهر م مهر زدند