سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پرده ی آخر

        شعری از

        بهروز حبیبی

        از دفتر گلایه نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۹ فروردين ۱۳۹۳ ۱۹:۴۲ شماره ثبت ۲۵۶۵۱
          بازدید : ۵۸۴   |    نظرات : ۲۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        تمام خستگی تنم را جار می کشم
        امشب بجای سر، دلم را به دار می کشم
        تو رفته ای و بجا مانده یک منِ تنها
        که روز و شب به رهت انتظار می کشم
        چه انتظار بیهوده ای که نمی آیی
        این بار میان دیده و دل دیوار می کشم
        ببین مرا که چقدر خام و ساده اندیشم
        با اینکه نیستی باز نقشه ی قرار می کشم
        تقصیر از تو نیست تو سزاوارِ بخششی
        من هر چه می کشم از دستِ روزگار می کشم               
        تمام خاطره های تو مانده در یادم
        زدست این همه خاطره آزار می کشم
        دیده می بندم و فرو می روم در خود
        به لوحِ دل ، عکس تو را به یادگار می کشم
        اگر چه مانند پاییز افسرده و زردم
        بی اختیار ترا شبیه بهار می کشم
        تمام درّه و دشت پر از سبزه میشود
        یک تک درخت به روی دشتِ هموار می کشم
        به لطف سِحرِ قلم و چرخش انگشتان
        تصویری از می ناب و جویبار می کشم
        اینک برای آنکه فضا عاشقانه شود
        در پهنه ی زیبای افق کوهسار می کشم
        در زیر کوه بالای آن تخته سنگِ بزرگ
        یک روگذرِ چوبی به روی آبشار می کشم
        در لاله زاری که در دامنه ی کوه است
        تو را همچون گل ، خود را به شکل خار می کشم
        آن سو ، کمی آنطرف تر از چنارِ بلند
        مترسکی در میان گندمزار می کشم
        آنگاه کنار رود و درخت و ساغرِ ناب
        یک منِ پیر و یکی زیبا نگار می کشم
        هر چند پیرم اما دیدگانم پر از نور است
        بر چهره ی یار هاله ی غبار می کشم
        در دستِ منِ افسرده دفترِ شعر است
        در سرپنجه ی انگشتان یار ، تار می کشم
        اینک نوبتِ ترسیمِ پرده ی آخر شد
        یک گور و تصویر مبهمی از یار می کشم
        بیا به تماشا کنون که پرده کامل شد
        بی پرده مظلومیتم را هوار می کشم 
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4