فرموده بودی غم نخور، باشد اجابت میکنم
حالا که فرمان میدهی، بانو اطاعت میکنم
هر خواهشی داری بگو، حالا که تسلیمت شدم
یا هر چه میخواهی بکن، فوقش شکایت میکنم
بانو ببخشایم اگر، بی پرده حرفی میزنم
یا لا به لای واژه ها، گاهی جسارت میکنم
من عاشقم!دل نازکم!وقتی که میرنجد دلم...
منطق نمیفهمم اگر، گاهی حماقت میکنم
وقتی کسی با هرزگی، بانو نگاهت میکند
وحشی تر از سگ میشوم، آری اهانت میکنم
با اینکه خاموشم ولی، اینگونه آرامم نبین
یک تار مویت کم شود، بانو قیامت میکنم
وقتی خرامان میروی، از کوچه های رو به رو
حتی به خاک کوچه هم، بانو حسادت میکنم
شاید خیالاتی شدم!شاید جنون دارم ولی
هر جا که میگردم تو را، آنجا زیارت میکنم
کافر تر از من دیده ای؟!بانو نمیدانی بدان
حتی خدا را محض تو، دارم عبادت میکنم
با اینکه دلتنگم ولی، بانو تحمل میکنم
هی میروی هی میروی، هی استقامت میکنم
هی مینویسم روزو شب!این زخم پیر و کهنه را...
با تیغ تیز واژه ها ،هر شب حجامت میکنم
دارم روانی میشوم!بانو نجاتم میدهی؟!
از لشکر کفری که من، هر شب هدایت میکنم؟!
حتی اگر احساس من، یک اشتباه ساده بود
این اشتباه ساده را، تا بی نهایت میکنم
بانو به فکر من نباش، هر جا که میخواهی برو
دارم به این تنهایی_،دیرینه عادت میکنم
اینجا کنار یاد تو ،با خاطرات خوب تو
در سرزمین عشق تو، بانو اقامت میکنم
دست خدا بانوی من، هر جا که باشی خوب من
با این غزل، با آن غزل، عرض ارادت میکنم