يکشنبه ۲ دی
شهر شعری از غلامعباس سعیدی
از دفتر نقشی بر آب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۳ ۲۲:۳۸ شماره ثبت ۲۵۴۴۶
بازدید : ۵۶۹ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب غلامعباس سعیدی
|
ابرهای سیاه می ریزند نقشه های کثیف بر سرِ شهر
مثل یک بمبِ ساعتی گسلی است که بترکد به زیرِ پیکرِ شهر
می چکد نم نم اشک روی زمین یک نفر گریه می کند انگار
یک نفر، یک فرشته، می خواند قصّۀ تلخِ گریه آور شهر
قصّه این است کآسمان روزی شهر ما را به توپ خواهد بست
هر یک از توپها کمانه کند که از این ور پرد به آن ور شهر
توپ نه نه گلولۀ آتش که به اندام شهر می افتد
تا به باد فنا چو خاکستر بدهد پیکر تناور شهر
گسلِ زیرِ شهر نیز چو بمب ساعتش چون رسید می ترکد
می گذارد دو مشتِ خاکستر اول شهر را بر آخر شهر
هر شب از بیمِ فاجعه خود را در بن چاه می کند پنهان
صبح باور نمی کند زنده است چشم تا وا کند کبوترِ شهر
در دلِ چاه در دلِ کابوس در دلِ خوابهای بی پرواز
دوره اش می کنند در دلِ جیغ جغدهای ستمگرِ شهر
شهر شهرِ شغادها شده است رستمش را تلنگری کافی است
پشتِ هم با تمام قامتِ خود به زمین می خورد دلاورِ شهر
می رود شهر اگرچه مثلِ باد طرفِ مرگ سوی ویرانی
باد دارند در گلو در سر شهریارانِ مرگ پرورِ شهر
غلامعباس سعیدی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.