شب شیدائی و شوق شبانه
شدم سرخوش ، سرودی عاشقانه
چو شیدوش و شکار و شب نوردی
بگیرد او شکارش زیرکانه
نوشتم تا بدانی شور عشقم
چه شیرین انتظاری را به خانه
کِشم تا شهد شادی و شمیمت
شود سرشار عطرش چون روانه
شوی شهره به شهر و شاد گردی
زند شاخه ز شوقت بس جوانه
شنیدم شیوه یِ عشّاقِ پیشین
شباهنگام بودست در زمانه
شعور و شادی و شعْفی که داری
شما را باشد از جنس زنانه
دلت پر عشوه و تن پر شراره
شناسم نازنین از تو نشانه
شمائی که شمارید مشکل شعر
شمارش کم کنید شاید بهانه
همین باشد که شایق باشم ازعشق
نمی دانید که شوریست شاعرانه؟
نگردد شانس من شوم ای خدایا
چو شیرین یا رمن ، شاد از ترانه
بنوشم از شرابی را که ساقی
دهد نوشین لبت را عارفانه
شگفت از شیشه ایی کز باده مملو
به دستِ نازنینش جاودانه
شراب و شاهد و شیرینی یار
شب مهتاب و دلکش ؛ دلبرانه
شرابی که نشان دارد ز شیراز
بود شه کار ساقی شادمانه
دهد جامی پیاپی یار زیبا
نه سقراطْ جام را خواند شوکرانه؟
شبستان و شباب چون شیهه اسب
شب و روزم به سختی پر ز چانه
چو آیی در برم شاد و غزلخوان
زنم بر گیسوانت نیک شانه
که آتش شعله دارد روشن و گرم
چو دستی دارد او بس ماهرانه
شکوه و شادمانی مانَد از عشق
شکایت کی پذیرد آن یگانه
خورم سوگند من پیش خداوند
شما را عاشقم چون قو به لانه
شگردی دارد آن معشوق در شام
که آرَد خوانِ آن را زیرکانه
نشیمنگاه عاشق نزد معشوق
شنیدی آریا ؟ کم گو فسانه
-----------------------------------
شیدوش در شاهنامه پسر گودرز برادر بهرام و گیو و
رهام و هجیر و نستوه و شهربانو ارم بود
ایشان دستی در شکار داشته و بسیار مهارت.