ارزانی گوهر ارزشمند شعر ناب؛بانو صدف عظیمی ،خواهر ارجمندم
که به تنهایی ایستاده.برایش بهترین ها را آرزومندم
------------------------------------------------------------------------------------------
(آتشی در سینه ام بر پا شده، من بی کسم ،بی یاورم
تا به کی در هجر تو ، خطی کشم بر باورم)
سوختم از هجر تو ، جانا بگویم تا به کی
در فراقت ناله سازم ، مونس و غم پرورم
بس که دادم وعده ها بر این دل زار و خراب
او ز در آید نخور غم ، ای دل محنت گَرَم
گفته ام این را که منجی باشی و غم خوار دل
بارها گفتم سخن از تو به نزد مادرم
پس که باور گشته اش بیچاره هر روز و به شب
نام تو خواند ؛ چه داند که نیایی در برم
بر سر هر کوی و برزن ردّی از پای تو بود
خون چکید بر جای پایت ، از دو چشمان ترم
بد مصیبت باشد این دوری ؛ میان یار و من
یارب این قفل فواصل ؛ گر شکست راحت ترم
مانده ام در حیرت و بهتی ؛ ندارد حدّ و حصر
ای خدایا من ندانم از چه بی و پا و سرم
او نداند آریا از کف بداد صبر و شکیب
یارب از نام بزرگت ، کن مدد بر پیکرم
-------------------------
پ.ن:
انسانها در برداشت آزاد هستند.