اراده کرد خداوند یکتا
تا کند آفرینشی بی همتا
گرد کرد ملائک را نزد خویش
صفی بیاراستند به بالا وپیش
صدا شد خموش نزد پروردگار
سخن گفت این چنین کردگار
که از خاک من کنم خلقتی
برین آفرینش ببخشم رفعتی
بنازم بر خلقتی این چنین
بگویم بر او اَحسن الخالقین
به پایش بیفتید درین سجده گاه
بهشت برینش دهم جایگاه
بگفتند که دادار پاک جهان
شوند نزد هم این بشر دشمنان
ستم پیشه گیرند بر دیگری
چگونه برتر شود از پری؟
بگفتا بدانم زپیدا ونهان
نمی دانید از کار من در زمان
همه سجده کردند کران تا کران
بجز ابلیس که شد از منکران
بگفتا خداوند چه شد مانعت
که سجده نکردی به پیشانیت؟
بگفتا که من باشم از شعله آتشی
وجودم دور باد از خار واز هر خشی
که آتش بسی برتر از خاک پست
بدین روشنایی آفریدی به دست
بدو گفت یزدان پاک جهان
تو سجده نکردی شدی از راندگان
بگفتا که مهلت ده ای مهربان
که تا هست زمین واین آسمان
خدا داد مهلتی را به او
بیامد نزد آدم از پیش و رو
بگفتا که گمراه کنم خلق را
قسم بر عزت و پاکی کبریا
مگر باشند خالص در دینشان
که مخلَص بگردند بر آیینشان
ره راست را بشر پیشه گیر
بر آیین پاک پیمبر بمیر