اهل خانیکم
روستایی افق ها نزدیک
که نگینی است در دشت بیاض دوکویر
روستای برآن کوه بلند
که نشانی دراندیشه این سامان است
کوه آنرا که کروکی نامش
وکمی پایین دست
چشمه ها افکنده به دشت
که یکی چشمه حسن بیگ دگر آب دریگ
وسر کوه بلندش به همه زیبایی
چه عجب بارگهی است
که همان تاج ده وشاهی آن می باشد
وهمین نا م به تسمیه خانیک زدند
ومقابل سر آن تپه دکر
قلعه ای سنگین ز تاریخ کهن می باشد
یادگاری زتاراج امان مردم
وسخت کوشی انسان بگذرزمان
اهل روستایم
افتخارم این است که منم خانیکی
وخانیک که در صدق صفا همچو صدف
وهمین آب زسرچمشه ی آن می باشد
روستایم به بلندای کویر
وجوانان دلیری دارد
شاهدش شش گل پر پر شده اش می باشد.
آری این شیر خسبیده به لوت
دامنی دارد به بلندای نظر
فصل نووایام ربیع باغ نسر
که به آن پرشود از نان جوینی دامن
وشقایق نامش،تحفه ی ماه برّه فصل بهار
ومنم........در گذر......این ......دوران
اهل روستایی به تاریخ بلندای زمان
پدرم راز چنارش را گفت............؟!
وکنون هیچ نمانده است زآ ن میراثم
وهمین خاطره است وهمین هم زیباست
که منم ...........................خانیکی