ارزانی دوست مهربانم که فرمودند از فلانی ها
بنویس،دوست مهربان آنها که همه درودیوار
شهر نامش هست،بیاییم از کسانی بنویسیم که
در شهر خودشان هم گمنامند.پاینده ایران و ایرانی
=-----------------------------------=
بگویم از همه مردان مردی
که مانده بر گلو ؛ مانند دردی
از آنانی که در خاک اهورا
فداکردند همه دار و ندار را
یورش آورده بودْ ناپاکْ دشمن
که تا شاید بگیرد خاک از من
همه غرب و جنوب میهنم را
به دست دشمنم ، خاک اهورا
فتاد و تاختند بس اندر آن خاک
به یغما برده شد ، آبادْ املاک
همه مست از گرفتُ و بند میهن
ز شادی پاره بنمودند پیرهن
کسی از مردم میهن نفهمید
که دشمن کی همی بر مرز امید
فرود آمد به خاک و کَرد شادی
چرا که کَس نمیکردست یادی
چنین می گفت آن دژخیم ناراست
هدف تهران و فردا ظهر آنجاست
به ناگه این سخن بر مردم پاک
رسید و یافتند این را که این خاک
گرفتار آمده جانا بکوشید
کفن را بهر آزادیش بپوشید
به یکباره سرازیر شد به آنجا
جوان و پیرمرد و پور و بابا
چه گمنامان و شیرانی که دشمن
از آنها می هراسید چون تهمتن
کسی آیا شناسد نادری را؟
رسول نامش ، نبودش مادری را
همان که دشمن بعثی برایش
کُشد آن را، همه پاداش فدایش
چنان گَردی ز دشمن او برآورد
زمین و آسمان را کرد پُر گَرد
دوازده تیر دوشکا خورد بر او
به یک ماه زنده بود،ناورد خمْ ابرو
رسیدِ آگهی بر دشمن پست
که آن گُرد دلاور رخت بر بست
به یک هفته نمودند شادمانی
همه کرنا و کوُسِ آنچنانی
به مانند رسولِ شیرْ بسیار
فراوان بود جانا شیرِ بیدار
اگر خواهم بخوانم نام آنها
شوی خسته تو ای دوستِ توانا
ولی گویم همه شیرانِ میدان
چه آسان بهر خاکم داده اند جان
کجا شد یاد آنان ای هنرمند
که اکنون نیست بر دستان تو بند
شما ای مردمانِ خاکِ ایران
که آسوده نهید گامی به میدان
شما دانید که آسایش چه تاوان
همه پرداختند شیران و گُردان
که آرامش به خاک مهربانی
بماند پایدار ، شاید بدانی
بیایید ارزش آن را بدانیم
ندانم از چه ما یاران چنانیم