يکشنبه ۲۷ آبان
دیوانه ای مگر !!!؟ (امیدطنز گونه بخوانیدنه غم گونه) شعری از کریم لقمانی سروستانی
از دفتر s@rv نوع شعر
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۹ فروردين ۱۳۹۰ ۱۷:۲۳ شماره ثبت ۲۴۷۲
بازدید : ۷۹۷ | نظرات : ۷
|
دفاتر شعر کریم لقمانی سروستانی
آخرین اشعار ناب کریم لقمانی سروستانی
|
درسوگ خودنشستم وُ فریادمیزنم ! برقبربی مرده یِ خودم ! تابوت اظطراب بردوش میبرند خالی زجسم من که بجامانده ام هنوز بایدگریست یاکه خندید برحال دیگران؟ تابوتِ خالی ام ازاین دوش به آن دوش میکشند ! بیگانه وُ آشنا همه نالندبرای من ازعمربی بهار، دنیایِ نابکار ازمنکرونکیردرتنگی قفس بافریاد وامصیبتا ، وامصیبتا حق رحمتش کندباآن همه گناه خدا بخشدت تورا زنها درپس آن با چادری سیاه پوشیده چشمان اشکبارهمچون حباب برسطح آب گهی زار میزنند وگه زمزمه میکنند خاطرات گذشته را وگاه، غیبت این وآن کنند ! وخودکه پشت این خیل جمعیت با بُهت فریادمیزنم، من زنده ام هنوز نفرین برشما ،اینجا نشسته ام هنوز تابوت بی مرده را کجا میبریدشما ؟ اما همه کورگشته گوشهای بینوا باچشمان کرشده که مرابی حضورخودم به گورمیبرند رخسارگشته زرد دلخسته ام وُمخموررنج وُ درد کوهی زآتشم، فریادبیصداهمه خفته دردلم هنوز که بی نام وُ یک نشان ، که را وقیحانه میبرند ؟ کسی هم به پشت سرنگاهی نمیکند ! ببینندجامانده ام هنوز وتابوت بی مرده میبرند ! واین فریادمادرم بیدارمیکند مرا خوابیده تا نصف روز ! دیوانه ای مگر!!!؟ s@rv
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.