ای ناجی خوش سیرت، انتظار تا به کی؟
ای سرچشمه عدل و داد ،گریه و زار تا به کی؟
ای طلوع سپیده دم لحظه های بی قرار کجایی؟
ای ظهور عشق و امید دلهای تار کجایی؟
بیا و سایه ات را سایبان غم کن
مرهمی باش، دل ما را بی زخم کن
بیا ، در فراقت آهنگ قلبمان در غم است
بیا ، بی صدا میخندیم و روزگارمان در هم است
نسیم کویت ما را هردم آواره کرده
عطر حضورت چو طفل بی گاهواره کرده
بیا و با ذوالفقارت ویرانی ظلم باش
زره پوش و پا بر رکاب، تباهی این قوم باش
در این روز آدینه غصه و غم را سرور کن
چشمان خیس این شیعیان را پر غرور کن
ترسم این انتظار هر دم تباهم کند
فارغ از حد این جهان و نهانم کند
چشمان خیسم در فراقت سویی ندارد
روزهایم بی بهره از حضورت روحی ندارد
بیا و کعبه را از حضورت نورباران کن
دل داغدار ما را شاد و شادمان کن
بیا و ندای آسمانی ات را آشکار کن
چهره بگشا و خورشید را شرمسار کن
ای یوسف گمگشته بیا تا بوسه بارانت کنم
ای مولای عشاق بیا تا غرق بارانت کنم...