پنجشنبه ۱۵ آذر
|
دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی
آخرین اشعار ناب ابراهیم حاج محمدی
|
هســـت یادت چـه زار می کنــــــدی ، پیش بابا بزرگ ریشت را ؟
رفـــته بودی بخــــــوابی و بیـــخود داده بودی به گرگ میشت را
گفته بودم مخـــــــند بر حالــم ، تا که راهــــی دراز در پیش است
نشنیـــــدی ، دریغ و بســـتی با ، هـُــرم آهـی ســــتـُرگ پیشت را
نشنیدی دریغ و خـندیدی ! خــــنده هایــــت شــــــدند غمبـــــادت !
دیدی اکنـون چگــــونه می بـــــندد ،غم نواهــای أُرگ نیشت را ؟
لقوه افتــاده است بر جانــــــت ، هســـــت خالــــی چـرا که انبانت
ریش خود راچه می کـَنی احمق،می خرد کـس به کُرک ریشت را ؟
حالیا حال و روز بد داری ، غم و ماتــــــم فـــــــزون ز حد داری
مطمئـــــنم که باز خواهــی داد ، به دو من برگ تورگ فیشت را
می روی کـــــیش و قشم تا شاید،سودی ازاین سفربه چنگ آری
می روی با جنازه ات برگـــــرد،می خرم من به دُر کلیـشه ت را
به گمــانم که دیـــش قلّابی است ، این کلاهی که روی سر داری
می وزد باد ناگهــــان باری ، می بَرَد « هامـــبورگ » دیشت را
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.