يکشنبه ۴ آذر
دلتنگی هایم! شعری از اندیشه شاهی
از دفتر اندیشه شاهی نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۰ فروردين ۱۳۹۰ ۱۵:۰۴ شماره ثبت ۲۳۱۶
بازدید : ۹۶۹ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب اندیشه شاهی
|
1.
تو چه دانی که من با این روزگاری که خو گرفته ام هر روز دارم غریبه می شوم ! تو چه دانی لعنتی که از دیشب یک دم رویایم را به تعبیر می خوانم خنده های تو را یادم می اورم و احساست را اغوش می گیرم.. لبانی عاشقانه ات را میبوسم و گونه هایت را لمس می کنم.. نگاه کن هی زمانه که من با معشوقم هستم و خوابیده ام
2.
امشب احساس می کنم که قلبم پرواز میکند به ان سوی اشیانه و این سوی اشیانه و این همه کبوتران سفید به من لبخند میزنند. و این، من هستم که در آسمان ها اوج می گیرم و بی بال و پر پرواز میکنم. و تو امدی و چه عاشقانه بوسیدی و گفتی که آیا ممکن است پرندگان در قلب آدم آشیان کنند؟!
و من دیوانه وار فریاد زدم و گفتم بلی بلی بلی.
3.
امشب بارانی است و تو دنبالی کی میگردی در این کوچه های تاریک در این سرزمین نامردان و بی ناموسان دنبالی چه میگردی؟ گفته بودمت که عاشق نشوی در این سرمزمین نامردان برو بگذر از این بازار و از این سر زمین نامردان، از این مستی و طنازی ..... حتی کوه هم باشی اما در این سرزمین تخر می بازی برو برگرد به شهرت.
اندیشه شاهی.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.