سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 15 آذر 1403
    5 جمادى الثانية 1446
      Thursday 5 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱۵ آذر

        فرشته ی من کجاست ؟

        شعری از

        ابراهیم حاج محمدی

        از دفتر عاشقانه ها و عارفانه ها نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ۰۸:۲۷ شماره ثبت ۲۳۰۸۰
          بازدید : ۵۷۷   |    نظرات : ۳۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی

        بچّه که بودی ،


        آفتاب گردان ها ،

         به کیان خرّگی چشمانت ایمان داشتند !

        رؤیاهایت بوقوع می پیوست

        و خوابهای دیگران را ،

        دقیق تعبیر می کردی !

        حسّی در تو بود ،

        که بعدها فهمیدم ،

        نامش ، « تله پاتی » است !

        یادم هست ،

        یکبار به من گفتی :

        درختان که شکوفه می دهند ،

        دوست ندارم کنار هیچ درخت سنجدی ببینمت !

        گفتم : چرا ؟


        گفتی : خواب بدی دیده ام ،


        گفتم : چه خوابی ؟


        گفتی  : نپرس


        و ادامه دادی که :


        می دانم ، 


        شمیم شکوفه ی سنجد را دوست داری .


        دلواپسم کردی و


        به جان خودت ،


        قسمم دادی که ،


        حرفت را به گوش گیرم !


        قول که دادم ،


        لبخند زدی و


         سرت را چرخاندی و


        گیسویت را به باد دادی !


        نمی خواستم بروز دهم !


        اما تو تیز بودی و


        حالم را دریافتی !


        با اینکه نزدیکی های غروب بود ،


        قلبم روشن شد !


        پا بپای نسیم ،


        از شمیم دلنواز گیسوانت ،


        به وجد آمدم !


        و مثل قاصدک ها ،


        بال در آوردم


        و حرفت را ،


        همچون آفتابگردان ها ،


        بگوش گرفتم و ،


        به هیچ درخت سنجدی ، نزدیک نشدم ....


        حالا ، سالها از آن ماجرا می گذرد ، 


        پنجاه سال از خدا عمر گرفته ام و


        شمیم شکوفه ی سنجد را نمی شناسم


        اما هر وقت می بینم ،


        مردمان ،


        تا افسرده می شوند ،


         به آویشن ، دل خوش می کنند ،


        با خودم می گویم :


        چه دیوانه اند اینها ،


        فرشته ی من کجاست ؟


        که زلفش را به باد دهد و

        اندوه عالمی را ببرد !!!

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2