ای عشق دلم سوخت به بیگانگی ات
در این همه عقل کل، به دیوانگی ات
هر گاه به قصدِ می به دلها زده ای
خون شد همه جان و جام و پیمانگی ات
*
ای عشق! خدای من به دادت برسد
بر بخت سیاه ِ نامرادت برسد
زخمی شده ای، رحم ندیدی؛ این شعر
بر گوش پری ِ نیکزادت برسد
*
ای عشق بیا تا که رویم از بر یار
نه، یار که نه، بگو ستمگر دلدار
تا اینکه نه بازی بدهد او ما را،
نه اینکه خودش مجیز گوی اغیار
*
ای عشق من و تو باز تنها شده ایم
از آن صف چهره باز منها شده ایم
بهتر!؛ که در این گوشۀ خلوت، به سلام
نوشیم، که چاره ساز غمها شده ایم
*
آنگاه که می رسد ز دستی خنجر
اسپند... دل و، تو آتش و، جان مجمر
ای عشق!، چه باک از چنین سوختنی؟
دود دل ماست عطر عود و عنبر
*
تا خورد گره دلم به جانت ای عشق
شد نوک قلم همه زبانت ای عشق
بر سفرۀ احساس نشاندی جانم
قربان صفا و آب و دانت ای عشق
*
تعریف تو بی شراب، بی انصافیست
بی حال دلی خراب، بی انصافیست
کهنه نشود زبان وصفـَت، ای عشق
نقش تو زدن برآب، بی انصافیست
ای عشق بیا و کاسه ام را پر کن
انبوه خیال ساده ام را پر کن
سوگند به جام دلربای چشمت
چشمت چشمت پیاله ام!، را پر کن...
نرگس احمدی
بهمن 1392