پنجشنبه ۱۵ آذر
|
دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی
آخرین اشعار ناب ابراهیم حاج محمدی
|
ابری اســت آسمـان و زمین انگار ، در خلسه ای عمیق گرفتار است
در من یکی نشسته به هشـیاری ، در من یکی نشسته که بیدار است
در من یکی نشسته که من اویم،درمن یکی نشسته که جز من نیست
من شاید از قبیـــله ی منصــورم ، او شــاید از قبیله ی انصار است
درمن یکی نشسته که می دانم،بی او تهـی اســـت هستــی من از من
در من یکی نشسته که می داند،هستی من ازاوست که سرشار اسـت
در من کسی نشــسته که من با او، یــک روح در یکـــی بدنم انگار
در من کسی نشسته که او با من ، یک روح در یکی بدن انگار است
خرسندم از وجـــود خــودم زیرا ، او هســـت تار و پـود خـــودم زیرا
از قیــد هرچه هست دل آزاد است ، درچنـگ او اگر چه گرفتار است
باید گسست از همـــه حتّی خــود ، باید که رست از همــــه حتّی خود
زیرا نـــه با گسستن و رستن ها ، انـــسان اگـر که مُرد سزاوار است
دریافتم کــه طبـــع من از این شـــد ، سرشـــار از تلألـــؤ رؤیاهـــاکْ
در من کسی نشسته که مولاناست،درمن کسی نشسته که عطّار است
ابری اســت آسمـان و زمیــن انگار،در خلسه ای عمیق گرفتار است
در من یکی نشسته به هشـیاری،در من یکی نشسته که بیـــدار است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.