يکشنبه ۲ دی
راز زندگی شعری از کورش صبوری
از دفتر طلوع بیداری نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۰:۲۲ شماره ثبت ۲۲۹۱۶
بازدید : ۶۰۹ | نظرات : ۲۱
|
آخرین اشعار ناب کورش صبوری
|
گــــرم، امشب،می نشینم پیش شمع ؛ تیغ جلاد ســــر پروانه ها
تا بیابم راز شیــــــــــرین بـقـا ؛ برفــــــراز دفتـــــــر پروانه ها
شمع می خندید،شب شیرین شود؛در ازای خنده ها جان می سپرد
وام می بخشید بر دل داده ها ؛ شاهِ عــــــــدل کشــور پروانه ها
دسته دسته اوج می گیرند و باز؛ می نشیند تب به جان سرخشان
چند باری که لبش بوسه زدند؛کام گیرد ، مشعــــــــــر پروانه ها
دست و پا را در بهای بوسه ها ؛ می فروشند و به زیــر پرتوش
مست می غلتند جان،قربان کنند ؛ پیش چشم دلبــــــــر پروانه ها
حادثه در حادثه،جان پشت جان ؛ می خراشد گونه ی احساس را
از قضاوت می کشم دست و زنم ؛ حرف دل با مــادر پروانه ها
می کشد هویی به پرهای لطیف؛ می پرد با سینه ی پرورده اش
شوق معشوقش چنان دیوانه وار! می رباید مهتــــــــر پروانه ها
نبض حیرت از نفس جا مانده و؛ دور شد از محـور عقل و خرد
چاره دیدم تا بپرسم این جنون ؛ در نهان از داور پـــــــروانه ها
گفت:" بر بستــر چشمان تـو؛چشمه ها می جوشـد و لب تشنه ای
کام احساست بیاور پر کند ؛ دست شمع،از ساغــــــــر پروانه ها
ستـــر لغزشها به جا ! اما بدان ؛ تا نفس باقیست فرصت داده ایم
گامهایت با تعهد بیمه کن ؛ در رکاب رهبــــــــــــــــر پروانه ها
با طلوع هر سپیـــــده کوچ کن ؛ از کویـــــــر مبهم ای کاش ها
کشف خواهی کرد راز زندگی ؛ در نگاه آخـــــــــــر پروانه ها"
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.