همان سالی که عام الفیل خوانند
شکاف طاق کسری را بدانند
به دنیا آمده فرزند صحرا
به لرزه موبد و پرویز و کسری
محمد نام او را یاد کردند
همه حوائیان فریاد کردند
جوانی را لقب دادند امینش
ابو سفیان وسفیانها کمینش
چهل سالی که طی شد سن وسالش
بیامد جبرئیل بحر وصالش
به او فرمود جبریل سخنور
منم پیک خدا اینک تو سرور
بخوان با نام نامی خدایت
بگفتا بی سوادم جان فدایت
بگفتا «إقرا بسمَ» را نوا کن
دو چشمانت به سوی کبریا کن
تو ای دردانه ی پروردگارم
سلام و صد سلام از کردگارم
تو از پیغمبران آخرینی
عزیز وحجت اهل زمینی
محمد لب گشود و خواند قرآن
همی «إقرا وَ بسمَ» را ز فرقان
سپس گفتش که ای سالار وغایت
هم اکنون کن تو مردم را هدایت
محمد سوی خانه شد روانه
تنش عطر شمیم عاشقانه
رسید خانه ولی رنگش پریده
تو گویی همچو بادی او دویده
سپس روز هدایت گشت آغاز
در امّید بر مردم شده باز
شدش پیروزِ جنگ نابرابر
احد، خندق ،تبوک و بدر و خیبر
محمد ای به قربان وفایت
کنیم سرمه به چشمان ، خاک پایت
منات و لات و عُزّی را شکستی
شناساندی به ما یزدان هستی
بساط شرک را از ریشه کندی
زدی بر دست و پای کفر بندی
مبارک باد بر تو این رسالت
مبارک باد بر مردم عدالت