میگن روزی آن خدانشناس به بلال سیلی زد و بلال شروع به گریه کردن کرد
آن خدا نشناس با تعجب پرسید ؟
بلال تو با این همه شجاعت این چه کاریه
بلال جواب دا د این سیلی رو به دلم زدی یاد روزی افتادم که با این دست سنگین
سیلی به فاطمه زهرا(س) ناموس خدا زدی
خداوند لعنتش کند
تو همین فکر بودم که این غزل متولد شد
قبول حق باشه
سیلی آن بی حیا با مادرم زهرا(س) چه کرد؟
من بمیرم مادرم افتاده بود ، آنجا چه کرد
زخم در بر سینه اش جا مانده است ای داد من
لحظه جان دادنش بر بسترش مولا چه کرد
بازوی زهرا کبود است شیعیان زاری کنید
این کبودی تا قیامت با وجود ما چه کرد
آتش بیت الحزان از آتش هیزم نبود
آتش بیت الحزان با غیرت طاها چه کرد
شیعه مظلوم است حکایت این چنین ثابت شود
چاه می داند علی(ع) با این غم زهرا(س) چه کرد
اشک چشم فاطمه(س) بر صورتش جا مانده است
چون که می بیند علی(ع) در کوفه تنها مانده است
یک طرف نیش زبان دوستان و یک طرف
زخم تیغ دشمنان بی هیچ پروا مانده است
کوفه امشب محرم نا محرمان حق شده
کوفه امشب شاهد خون تولا مانده است
بر سر سجاده با خونش گواهی می دهد
خون او بر شیعیان چون مهر و امضاء مانده است
کس نمی داند علی(ع) غیر از خداوند علی(ع)
در علی (ع) گفتن هزار و یک معما مانده است
کام دل شیرین نما با ذکر یا مولا علی(ع)
آن که می گوید علی(ع) در حشر ارضا مانده است
شب فروز از آتش عشق علی تابنده شد
چون که سرمست شراب عشق مولا مانده است
----------
شب افروز 17-10-92