دردی زدم پیمانه ده پیمانه را سامانه ده
حالی که این خوش باده را با حالتی دیوانه ده
جاری ز جودت ارغنون خوش می نمائی کاف و نون
از جوی ها خوش می رسی یک باده ای جانانه ده
هر لحظه هر جا هر کمان ابروی رویت لا مکان
ای یارخوش سیمای ما پر کن ز خود کاشانه ده
آری خراباتم بده همچون خراب آبادگان
بی تاب و دل خون گشته ام دردانه ام ویرانه ده
در حسرتت جانم ملول , شمست ورود ماهت حلول
کاندر خراباتت ورود بر ما ز کس پروانه ده
هر تار زلفینت مرا دل گشته بی تابت سرا
کا رام جانم می دهی دل بیقرارت شانه ده
زلفی گره داری مرا هنگامه ی داری مرا
یارا نماندم یک قرار زلفین خود هنگامه ده
از قیل و قال حوریان جویم جمالت مولیان
پالاده ام جان از تو بود کردی حصارم پاره ده
از تار و پود هستیت جویم شراب مستیت
آماده ام دردی کشان کردی خمارم باده ده
من مست رویائی شدم دلداده شیدائی شدم
با عاشقان در زمزمه گوئی چه رازی آنه ده
از درگهت جویم نوا جویای جامت چون دوا
طوقی به گردن کرده ام این طوق را هر خانه ده
بالا بلند خوش خرام جولان میداری کلام
ما را به نی نایش تو به غوغای دیداری به ده
دولت تورا دامی چنان صولت تو را نامی چنان
عزلت رقیبان را جنان ما را رحیق خانه ده