\" گناه \"
هوا دم دارد و پاي نفس لنگ است
سرم افتاده بر بالين جان دادن !
دمي سوزان برون مي آيد از سينه
پشيمانم از اين بودن از اين زادن !
تنم هم چون تنوري آتشين است و
نگاهم مات بر سقف سياهي ها !
خدايا دفتر خود را نگاهي كن
گناهم چيست آيا بي گناهي ها ؟!
گناهم چيست جز تلخين سكوتي سرد
كه چون بغض پريشاني فرو خوردم
و هم چون نردبان سبزي از رويا
به پشت خود كشيدم تا خدا بردم !
گناهم چيست آيا خوب بودن ها
ميان اين همه ظلم و ستم كاري
نيالودن به پستي ها پليدي ها
ميان اين همه جرم و گنهكاري ؟!
گناهم چيست دست از هر گنه شستن
ميان بستر مردانگي خفتن ؟!
چنين غرقاب در مرداب پستي ها
ز درياي صداقت قصه ها گفتن ؟!
گناهم چيست آخر اي خداي مهر
كه بايد هر شبم با بغض خوابيدن ؟!
چرا بايد دراين وهم سياه و سبز
فقط كابوس هاي نقره اي ديدن ؟!
گناهم چيست آيا مهر ورزيدن
ميان اين خيانت هاي پي در پي ؟!
ميان اين جدايي هاي ناهنگام
بگو يكتا خدايم بي كسي تا كي ؟!
بگو يكتا خداي من جوابي ده
مرا مي بيني و داني گناهم چيست !
بگو در اين جهان مملوء از نيرنگ
در انبوه فريب و حيله حق با كيست ؟!
عاطفه نوشین داودی
از کتاب شعر : گندم سرخ حوا
چاپ بهار 1389