ای دیده ی گریان، یک لحظه بخواب امشب
ای صاحب این قـرآن، بفرست جـواب امشب
خواهم به سر کویت پرواز کنم چون مرغ
ساقی بده ما را، یک جــام شـراب امشب
از دل بکنم بیرون، نومیدی و هــم کیـنه
آن دل که درو کینه، نابود و خراب امشب
ای یار پری چهره هر لـحظه تو رو گیری
لطفی بکن و بردار از چهـره نقـاب امشب
ای زاهـد ظاهـربین مـا را ز چـه ترسـانی
الطاف خداوندی بی حد و حسـاب امشب
هرچند گنه کاریم، بخشش زِ خدا بیش است
نـومیـد ز عفـو او، یـک نـوع عـذاب امشب
مطرب تو بـزن سازی، ما را به وجـد آرد
هم تار و هـمی تنبک، هم چنگ و رباب امشب
هـرکـار ریـائی شد، فاعـل بشود رسـوا
هر چند که آن کار پیچیده حجاب امشب
در بـزمِ همین دیروز، داشتیم یکـی میهمان
الحال همان میهمان در زیر تـراب امشب
ما دیـده نیالـودیم بـر زینت این دنـیـا
دوستدار به دنیا، دل در سینه کباب امشب
گمنام نـدارد غـم، وابسته بـه دنیا نیست
وارسته از این دنیا چون تیر شهاب امشب