تقـدیم به بهترین داداشی دنیـا:
" محمّــد رضـا صــالحـی "
تـو غنچه ی خـوشبـو و لطیـفی
تـو بـرادری خــوب و شفـیقی
ازعطـر خوش ِ تـو مست ِ مستم
من بـا تـو ز رنج وغصّـه رَستم
تـو بـوی خــوش ِ بهشت داری
از بهـــر وصـــال بـی قــراری
پَـرپَـر مَشـو ای غنچه ی زیبـا
تـا پـُر شـود ازعطــر تـو دنیــا
مـن چـون تـو گـُلی ندیده بـودم
وصف ِ تـو فقـط شنیـده بـودم
شــادم کـه کنـار ِ تـو رسیـدم
ای نـوگـُل ِ مـن تـویی نـَویـدم
تـو غـُنچــه ی آدمیـّت هستی
خـوش دردل خواهـرت نشستی
شـُد شکـوفه از مهـرتـو دلشـاد
ای بــرادرم قـلب ِ تـو آبـــاد
پی نوشت :
بداهه ی ازدل برآمده ی فوق را دیروز صبح
پس از خواندن شعر غنچه ی زشت سروده ی
برادر خوبم محمد رضا صالحی تحت تاثیرحال
و هوای این شعرسـُرودم که با دنیایی ازعشق
و محبّت خـواهرانه ام تقـدیمش می کنم و او را
برای خـودم یک برادر کوچکترواقعی می دانم
که خـدا ازطریق ایـن سایت به من هدیه کرده.