تا چشمِ من و تاجِ سرِ کیخسرو
این چرخ فلک بچیده هنگام درو
زنهار مشو غافل از این باد خزان
از ما چو گذشت میرسد نوبت تو
*************************
مکن تکیه پسـر بر چـرخِ گردون
که گَـه بالا نشـاند گَـه کند دون
چو بسـیاری سـواران را ز مرکب
به زیر آورده است چون گنج قارون
************************
برخـیـز دلا به یـاد ما بـاده بنـوش
سازی بنواز و غم بکن کور و خموش
چون شادیِ مردمان به سازی بخری
در روز حساب گران به خالق بفروش
***********************
این کوزه که تو بریزی اش می به درون
دفن است در آن قصه ی درد مجنون
خیـام چو با درد کسان عیش نمود
امـروز به بـزم ما بشد کاسه خون
************************
بس طعنه زدم به کوزه گر چون خیام
از دست برفت عمر و بشد خاک ایام
ای کوزه گـرم ز خاکِ من کوزه بساز
تا کــــام بر آرد ز گــلویــــم ناکـام
************************
من ز شور عشـق تو ای برگ گل یاهو زنم
طعنه بر چشـم حسود و چشم هر آهو زنم
چون به چشـمان سیاهت بنگرم ای نازنین
فـَتبَارک اَحسَنَ الخَلق و مِن اِلا هـُو زنم
**************************
چه بی معنی به دسـت باد سرگردان
به هر سو می روم گردشگر و خندان
و لـیکن زیـر لــــب با باد می گـویم
مـرا به سـرزمین خویش بـرگردان
************************
درون چـشـمِ مشـکینت صـنم چیست؟
کـه با برقـــش قــراری در دلم نیسـت
بــبــینـــم سایـــــــــه ای را در نگاهت
بگـو آن سایــه ی مشکـوک از کیست ؟
*****************************
عمریست من غرقم در آن دریای چشمت
حیـران شده چشمم از آن زیبای چشمت
بلبل بِکـرد آواز خـود را حـاصـل از ایـن
جـذر دو چشـمان مـن و مِنـهای چشمت
******************************
تو از نسلِ خلیلی بت شکن باش
کمی فارغ از این احوال تن باش
زلیـخاها دریـدند پیـرهـن ها
تو چون یعقوب خرابِ پیرهن باش
**************************
این کوزه شکستی و ولی مـِـی نزدی
خرداد گذشت و طعنه بـــر دِی نزدی
از خود بِگـُــذَر که عیدها آمد و رفت
یک جرعه صـفا به نغمـه و نِـی نزدی
**************************
گفته بودی جان جانان شیش و چارت جور نیست
شیش و هشت را کوک گردان آنقدَر ناجور نیست
مـطـربِ دل گـر نـزد سـازی مـوافـق با زمـان
بی خیال کارش مگیر در عشـق حرفِ زور نیست
دسـت مـعشـوق گــر چه بر تارِ دل ما گیر کرد
دادِ ما از مسـتیِ ماسـت عیب بر مخمـور نیست
*******************************
گـر نباشد ز سـياهي بالا رنگ
چون مرا سفيد گشت موي قشنگ؟
چيره دست نقاشي است چرخ فلك
دُر سفيد سازد ز سياهي سنگ
*******************************
به چشمان سیاهت یار سوگند
نخواهم که لبت افتد ز لبخند
به لبخندی ببردی دل ز دستم
غمت را من خریدارم بگو چند ؟
********************************
تو گفتی خلف زاده از نسل فردوسی ام
به شـعـر و ادب شـاعـری عـالـی ام
چـو فـردا از ایـن در کـه خـالـی روم
چـه حاصــل که من را خـدا دانـی ام !!!
*******************************
اگر فـردا از این خاک سـرشتم
بسـازند کـوزه ای در سرنوشتم
چو گردد تشنه ای سیراب با من
جهـنم مـی شـود باغ بهشـتم
گـره بگشـایم از خلـق پریشان
که فردا خوشه چینم آنچه کشتم
******************************