غروبه و توی چشام دوباره ابرا جم شدن
دوباره خنده های من شکل یه تیکه غم شدن
بازم دلم گرفته و ، د رنمیاد صدای من
بازم یه بغض لعنتی ،اومده تو چشای من
خورشید خانم میخواد بره،دلش نامهربون شده
واسه همینه آسمون ، دلش گرفته خون شده
خورشید خانم میره ولی،قول میده فردا هم بیاد
تو گوش آسمون میگه،دلم تورو خیلی میخواد
وقتی غروب ُ می بینم ، توی دلم غم میشینه
پاره میشه بغض دلم ،دیگه چشام نمی بینه
یه بی وفا یادم میاد ،یه خاطره جون میگیره
وقت غروب توی دلم،همیشه بارون میگیره
یه روزغروب رفت ومنو،تنها گذاشت توغصه ها
دیوونه باورم نکرد ، منو سپرد به قصه ها
حسودی می کنم به این ،خورشید وآسمون دیگه
وقتی که خورشید صبح زود،میاد وصبح بخیرمیگه
من دلم ازاین میگیره،رفت ونیومد دیگه اون
واسه همینه دل ِ من، شده همیشه رنگ خون
خورشید من رفته دیگه ، بازم طلوع نمیکنه
یه روز دیگه رو با هام ،رفته شروع نمیکنه
تا اون نیاد خوب میدونم،زخمای من خوب نمیشه
با دیدن غروب دارم ،شکنجه میشم همیشه