چندی است دگر دوروبرم هیچ کسی نیست
انگار که بر جان نحیفم ، نفـــــــسی نیست
این باغ که روزی به مزاج همه خوش بود
گر پیر مُرادش نَبُود ، هیچ خـَسی نیست
شاهین سخاوت که بنازد به دو بالش
در دیده مردان سخن جُز مگسی نیست
فریاد سکوتی است که در سینه نهان است
افسوس ! در این بادیه فریاد رسی نیست
راهیست که در رفتن ِ آن جان بسپارند
حتی که بدانند در آن هم نفسی نیست
این قصر مجلل که بدان چنگ نوازند
در منظر رِندان ادب جـُز قفسی نیست
دنیای غریبی است ، بیا خاطره سازیم
در قافلهء عشق ِ من و تو جـَرَسی نیست
چندی است در این خانه به دنبال خدایم !!!
چندی است دگر دور و برم هیچ کسی نیست....
========================
درود و ارادت خالصانه خدمت تمامی بزرگواران و اساتید گلم
غیبت طولانی مرا ببخشید .
تقدیم می کنم به همه شما سروران علی الخصوص پیر مراد این محفل....
برشاخه های خشک تنم ، غم ، جوانه شد
در لحظه های سخت ، سکوتم ، ترانه شد
یک آسمان تپید ، دلم بیصدا شکــــــــست
این قامت رشید ز غصـّــــــــــه کمانه شد
========================
وحید جوادی دافساری بیستم آذر نودودو
========================