يکشنبه ۲۷ آبان
|
آخرین اشعار ناب اسامه یعقوبی
|
دوباره درد و حسرت رو به روی کاغذ میریزم
قلم تو دستم خشکیده اشکام روگونه عزیزم
باز هوا بارونی و کوچه ها خیس و ساکته
دوباره دلتنگت شده کسی که سینه چاکته
به کی بگم چطور بگم كه من فقط تورو میخوام
مثل نفس شدی عزیز جزتو هوایی نمیخوام
داشتم تو شهر مرده ها جون میدادم به آرومی
مثل فرشته اومدی گفتی دردامو میدونی
میون این آدمک ها شدی همه پناه من
اون چشمای عاشقت رو دوختی توی نگاه من
وقتی کنارتوبودم ثانیه ها بیرحم بودن
واسه باهم بودن ما تموم دنیا بد بودن
داری میری دلم فدات چرا شکایت بکنم
به این جدایی عشق من مجبورم عادت بکنم
الهی هرجاکه باشی دلت پراز شادی باشه
تموم لحظه های تو خنده و خوشحالی باشه
خوب میدونم ای نازنین حال تو هم مثل منه
اما نترس بخند گلم یادت همیشه با منه
دلخوش به خاطراتتم لحظه به لحظه بامنی
هرجای دنیا که باشم باهر نفس کنارمی
آره بزار این روزگار هرکارکه میخواد بکنه
من و تو رو از هم جدا،چشمات رو از من دورکنه
اما کی میتونه بیاد یادت رو از من بگیره
یا که بخواد که عشق تو توی دل من بمیره
قلبم میگه یه روز میاد که من و تو باز ما بشیم
دست توی دست همدیگه از غم و درد رها بشیم
اسامه
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.