شنبه ۸ دی
مرا بخوان شعری از فرید عباسی
از دفتر ئه وین نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۲ ۱۹:۲۵ شماره ثبت ۲۰۷۷۰
بازدید : ۹۵۸ | نظرات : ۷۰
|
آخرین اشعار ناب فرید عباسی
|
در کنار سنگ قبرم
باوری روییده است
در میان کوچه های تلخ و سرد انجماد
دست من با دست های خوب تو
شانه ی این سقف را بوسیده است
دست های نازنین و شانه های محرمت
از نگاهم یک بغل گل چیده است
از دامنم پر می کشد یک آسمان شوق غزل
از نگاه ترد و دل آویز و خیس انتظار
بی هوا رد می شوم از گنگ این پس کوچه ها
گرچه این آیینه ها
در بهت خیس خواب ها
در لابلای دست های ساده ات گل کرده اند...
تا بخوانی چشم های قانعم را
در شبی اینگونه تاریک و بلند
واژه های مست باران را تداعی می کنند
***
امشب بیا برهم بزن دلتنگی این خانه را
از قامت رنجورشب
روزی فروزان کن به شیوایی و شیرینی یک شعر سپید...
یک سرود تازه یک حرف سپید
با نگاهی تازه از فصل بهار ...
از امید ناب شعری ماندگار...
در عبور جاده های التهاب
مثل یک کفتر که می چیند نگاه عشق را
از سبدهای وفا
فال نیکوی تورا
یا که نه
شاید از این احساس زیبایش بهاری می رسد از راه...
من خریدارم بیا
فال آن چشمان تردت را برایم قصه کن
لای شعری از انار سرخ یلدا
یا حضور خوب خوب "چل سرو"
عشق من امشب بیا شب را
برای من بگو
با من بخوان
کاری بکن...
در بلندای شبی اینگونه مست
وه !که می خواند مرا پژواک زیبایت هنوز...
***
آمدم با یک شب یلدای درد
از زمستانی که دفترها حکایت می کند زیر لبش
یک بغل انجیر خشک و
یک سبد آجیل و کشمش
آسمانی آرزوهای غریب
باورم کن
با تمام دردهای کهنه ام...
با همین تندیس و آوار تنم
بی امیدی ،یادگاری از بهار...
از نگاهم می چکد بس انتظار...
***
این همه بود و نبود
این همه چنگ و سرود
مال چشمان تو بود
***
می وزم من نرم نرمک
در خیال کال شب
لابلای بید مجنون های باغ
می نوازم لحن ناز بودنت را بیصدا...
در گوش جانم تا سحر ...
غمگین و بی پروا...
این من و این دست پر مهر شما
این شب زیبای زیبای خدا
تا سحر آید و در من بشود
نور خورشید هویدا
باز هم دست در دست دلت
پا به پای آسمان
من باشم و چشم تو یک کوچه باغ از خاطره...
مست توام
شعری بگو...
با تشکری بی بدیل از بانوی گرامی و استاد ارجمند سر کار خانم فروزان شهبازی که شعر را ویرایش کرده و با افتخار و درود به ایشان تقدیم همه ی عزیزان می نمایم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.